لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
واژه در بغضِ قلم می شکند
شاید این جوهر خودکار ندارد نفسی
و در این کاغذ کاهی چه اثر دارد اشک؟
نوک شکسته است مدادم! که نویسم همه از عشق تهی است
خبری نیست که آن واژه نهان است هنوز!
چه رسد جمله ی دلخواه دلم ...
بر سرِ تیغ زبانش قلمی تیز کنم
برقِ ذوفی به نگاهم گذرد در دل شب
لیک، افسوس مرکب چه سیاه است دلش نیز چنین
سینه را پاره کنم
این قلم خون مرا می نوشد
رنگِ قرمز بنویسد به سیاهی که دگر جان مرا نیست رمق
او که دارد دلی از جنس طلا
همه از عشق تهی
چه نیازی است بگویم همه جا هست کمین؟!
که حساب سند و ملک و زمین است همین
دلِ من وارثِ آن خاطره هاست
دلِ من خانه ی توست
خانه سنگی است ولی ...
این بنا هیچ نلرزد
مگر از نیم نگاهی که تو با چشم رضایت نگری
برچسبها:
برچسبها:
و دنیا آن قدر کوچک است که ذره ای از عشق در آن جا نمی شود. تلاش مکنید ، فاش میشود غم درونتان و زمانی که سخت به بخت خود می نگرید رخت پاره به تن داری و چه شنیده ای مگر امید نیست ؟دگر آن جگر ناب با آب ، سرد نمی شود . زرد شده روی پر شده جوی ، از اشک و جز این نیست حاصل یاد می آید اوایل ، درست است این گونه نبود که شد. دگر عشق سرخ ندارد رخ .جهان از میان رفته ، دل ها شکسته و دهان بسته ; خیر این به غیر نیست برای شما ، ما و همه چنین است . درد بزرگ عشق تکراری شدن است . تکرار دیدار یار چه می کند با عشق؟ از کارت بهانه را نشانه می کند . دیروز با همان کار پیروز و امروز ...آری با تغییر زاویه ، کنایه می زند . به یکبار چه شد ؟ بیمار به بازار آمد . گفتارش به ناچار چنین است ... چه می شنوید باز آن جمله تلخ همیشگی ... به خود بی کم و کاست ، راست بگویید. عشق بی قانون مجنون ، نیرنگ فسون و دور شدن روز افزون ، شما را به خون کشید. مکنید فکر بازگشت به دشت ، روز ها را با سوز دوره نکنید حال وقت آن رسیده که سخت ترین و بهترین کار ممکن را انجام دهید . با هوش باشید و گوش دهید و فراموش کنید. در همه حال خدا رو شكر . . .
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
دل آدم …چه گرم می شود گاهی ساده… به یک دلخوشی کوچک…
به یک احوالپرسی ساده… به یک دلداری کوتاه … به یک "تکان سر"…یعنی…تو را می فهمم…
.
.
بقیه در ادامه مطلب
برچسبها:
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید